۰۱ / مرداد / ۱۴۰۴ - 23 July 2025
02:32
کد خبر : 9541633
۲۰:۱۹

۱۴۰۲/۰۷/۰۲
شهید نوجوان جواد روهنده:

جبهه دانشگاه انسان سازی است

به مناسبت هفته دفاع مقدس گوشه ای از زندگینامه و حادثه شهادت شهید والامقام جواد روهنده را تقدیم می‌کنیم.

به گزارش خبرگزاری بسیج کرمان، شهید جواد روهنده، یکی از هزاران دانش آموز بسیجی کشور است که با نثار خون خود بر طراوت و سرخی خون شهدای انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی افزود.

وی دوران کودکی و نوجوانی خود را در حالی سپری کرد که هر روز آن همراه حادثه ای بود که در شکل گیری شخصیت او موثر واقع می شد. او با سرمایه عظمیی از فهم و درک انقلابی واسلامی به دنبال طوفان حوادث انقلاب، واردجنگ شد و با وجود سن کم ، خود را به خونین شهر قهرمان رسانید و با اقدامی آگاهانه و شجاعانه ، نام خود را در دفتر شهیدان زنده تاریخ ثبت کرد.

این دانش آموز رزمنده بسیجی، با ایمان و بینش عمیق واستوارخود در جنگ با دشمن پیش قدم و با نیل به شهادت ، درس شجاعت ، فداکاری و مقاومت را به همه بسیجیان و امت حزب الله آموخت.

به مناسبت هفته دفاع مقدس گوشه ای از زندگینامه و حادثه شهادت شهید والامقام جواد روهنده را تقدیم می‌کنیم.


شهید گرانقدر جواد روهنده فرزند چراغ متولد ۱۳۴۸/۳/۲ زاده روستای ابوذریه شهرستان رودبار جنوب است.

مردمان این دیار از دیرباز یار و دلسوز نظام و انقلاب بودند و این رسم در بین بزرگ و کوچک،پیر و جوان،مردم و زن،دانش آموز و فرهنگی و کشاورز و... رواج داشت‌ و جواد که در خانواده ای کاملا متدین و انقلابی در حال رشد بود از این قاعده مستثنی نبود.

او تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش ابوذریه به پایان برد و برای دوره راهنمایی و دبیرستان به کهنوج عظیمت کرد؛ فراگیری درس و تحصیل و در کنار آن تهذیب نفس برای او اهمیت فوق العاده داشت و همیشه مزین به اخلاق نیکو بود‌.

سال اول دبیرستان بود که طاقتش برای حضور در جبهه طاق شده بود، ولی به خاطر سن پایینش شرایط حضور در جبهه را نداشت اما به هر طریقی بود عزم سفر کرد.

فرامرز روهنده برادر شهید که خود از پاسداران و رزمندگان دفاع مقدس و یار و همرزم شهید حاج قاسم سلیمانی بودند ؛از حضور شهید جواد در جبهه و چگونگی شهادت او سخن می گوید: قبل از شهادت به عنوان مدافعان فاو اعزام شده بودند یعنی در تاریخ ۱۳۶۷/۱/۳۱ آن موقع دیگر تک فاو هم تمام شده بود و نیروهای لشکر بعضی هایشان شهید ،اسیر یا مجروح شده بودند و آن‌هایی که هم که سالم مانده بودند در مقر قرارگاه در اهواز مستقر شده بودند.

در غروب آفتاب یکی از همان روزها، برادرم به همراه دو تن از همرزمانش برای دیدن من به قرارگاه آمدند.

پس از آنکه از بلندگوی دژبانی مرا صدا کردند و رفتم ؛دیدم برادرم جواد به همراه پسرعمویم حاج زاکر روهنده و محمد غلامی یکی دیگر از اهالی ابوذریه آنجا بودند .

آنها را برای پذیرایی و استراحت بردم دفتر فرماندهی توپخانه و پس از آنکه آنها می خواستند بروند سد دز برای آموزش و ساماندهی؛ موقع رفتن به او گفتم چرا حالا آمده ای ؛چرا درس و مشق ات را رها کردی ،من که ایجا هستم‌.

آن یکی برادرمان هم تربیت معلم یزد است؛صبر می کردی یکی مان می آمد مرخصی که خانواده مان تنها نباشد.

او در جواب من که برادر بزرگ او بودم و پاسدار لشکر ثارالله بودم گفت: برادر؛ شما پاسدارید و وظیفه شرعی و قانونی تان هست که اینجا باشید و اجر و ثواب اش را خودتان می برید،ولی به من چیزی نمی رسد.

من خودم باید در این راه گامی بردارم و به گفته امام خمینی رحمه‌الله علیه مان لبیک بگویم .

پس همه چیز اینجاست،شهرستان خبری نیست ...
مدرسه می رویم ،کلاس ها سوت و کور است ،یک در میان صندلی ها خالی هستند ...
سراغ هر کدام از بچه ها را می گیریم، می گویند رفته اند جبهه ؛ خیابان ها هم خلوت است از بچه ها....

پس دانشگاه اصلی همین جاست...

دیگر من جوابی نداشتم؛گفتم برادرم موفق باشی !

یکی دو روزی گذشت ،می خواستم مرخصی بیایم.
از اهواز رفتم سد دز؛ شب تا صبح همراه جواد بودم که با حرف و شوخی و.... گذشت .

جواد اکنون در یگان خدمتی خود که بسیج بود بیسیمچی شده بود، صبح روز بعد هر کاری کردم که خداحافظی کنم و به مرخصی بیایم پاهایم پیش نمی رفت ،احساس می کردم این آخرین دیدارمان است و همان هم شد.


من در حال مرخصی بودم که تک شلمچه اتفاق افتاد ؛ و جواد در ۶۷/۳/۴ شهید شدند ولی من نمی دانستم که به شهادت رسیده است .

هنوز از مرخصی ام مانده بود که حرکت کردم و رفتم منطقه و قرارگاه لشکر یکی دو روزی گشتم و جواد را پیدا نکردم تا این که پیکر شهید به کهنوج رسیده بود.

از سپاه کهنوج اعلام کرده بودند که به تعاون لشکر که برادرش آنجاست یک طوری خبر دهید که بیاید کهنوج.

وقتی که از تعاون سپاه به من اعلام کردند که برادرت مجروح شده و او را بردند شهرستان؛من دیگر برایم یقین شد که او آسمانی شده است و همین هم شده بود.

او در ۱۳۶۷/۳/۴ در تک دشمن در شلمچه به علت اصابت ترکش به فيض عظیم شهادت نائل آمده بود و به آرزوی دیرینه اش یعنی خوشنودی امام راحل رسیده بود و حقیقتاً برای دنیا و آخرت خود کار کارستان کرده بود.

 

رودبارما:
و در نهایت در آخرین قسمت زندگی کوتاه اما پر افتخار این دانش آموز عزیز که در حقیقت معلم عشق و ایثار و جوانمردی است؛ وجود نازنین آن نوجوان نوخواسته ؛ در تاریخ ۱۳۶۷/۳/۸ در میان خیل عظیم عاشقان و عارفان به نظام و انقلاب در منطقه انقلابی رودبارجنوب در روستای ابوذریه تشییع شد و در گلزار شهدای این روستا به خاک سپرده شد تا برای همیشه تاریخ مأمن و مأوایی باشد برای همه رهروان راه عشق.

روحش شاد و راهش پر راهرو باد....

 

پورحیدر

عباس رنجبر
خبرنگار: عباس رنجبر

گزارش خطا
ارسال نظرات شما
یادداشت
x

عضو کانال روبیکا ما شوید