به گزارش خبرگزاری بسیج گیلان،هما اکبری:وقتی که چند عکس به دستم رسید برای انتشار خبر ،راستش هیچکدام برای انتشار خبر چشمگیر نبودند. از هر زاویه که نگاه میکردم، قابها خاموش بودند؛ بیآنکه حرفی برای مخاطب داشته باشند. خواستم لااقل با یک پست کوتاه، زحمت ارسالکننده نادیده نماند.
این شد که خواستار عکس با کیفیت شدم ،چشمم به دنبال عکسی بود که در عین سادگی، کیفیتی ممتاز داشته باشد.عکسی تک، پرمعنا، و گویا. آنچه در دستم بود، چنین نبود، ردشان کردم.
اما چیزی از دل تصویر برخاست؛ نه از قاب اصلی، که از جایی بیرونتر.تصویر مرا گرفت و با خود برد... برد به آن لایهی باطنیای که گاه فقط چشم دل میبیند.
برگشتم و دوباره نگاه کردم انگار عکسها آمده بودند نه برای دیده شدن، بلکه برای گفتوگو با من.چندبار عکس را دیدم نه خودش را بلکه باطنش را ، ساده بودند، اما آشنا. هرکدام چیزی گفتند؛با سکوتی شیرین، با نگاهی تربیتی.و من شنوندهشان شدم.
اینگونه بود که آنها گفتند... و من نوشتم.
رقابت دوستانه با رنگ تربیت
یک مسابقه فوتبال دستی دوستانه بین بچههای حلقه صالحین در طرح تابستانه به همت پایگاه شهید محلاتی غارکوه ،از حوزه بسیج امام حسن عسکری (ع) لوشان برگزار شد
بچههای حلقه صالحین کنار میز فوتبالدستی جمع شدند به ظاهر بازی بود و گذراندن اوقات تابستانی اما کسب نشاط و رشد در کنار هدف اصلی مربی پایگاه بود.
روی میز، نه فقط توپ و آدمکها، بلکه تصویر شهید خدمت، پرچم یا ابوالفضل (ع)، نگاه رهبر انقلاب و امام خمینی (ره) فضایی ساختند که بازی را تبدیل کرد به کلاس درس بیصدا؛ بچهها ناخودآگاه داشتند اصول رقابت سالم، احترام، و افتخار و از همه مهتر علمداری را تمرین میکردند.
نگاه کودکان در ورود به اتاق، بیواسطه با این نمادها گره میخورد؛کودکان میبینند که این مردان، روزی همچون آن ها کودک بودند، اما راه را شناختند و جان را در خدمت فدا کردند.
یاد میگیرند که ابوالفضل، علمدار کربلا، نه فقط یار حسین (ع) بود، که الگوی وفاداری و ایستادگی است.
و این کودکان که نه نوجوانان ، شاید بیکلام، ولی با دل، میفهمند که باید مدد بگیرند، باید علمدار شوند... پشت علم سید علی، رهبر مان (امام خامنه ای مدظله العالی) بایستند.
گلکوچیک روی خاک تربیت
بعد از هیجان بازی، خودشان بیتشویق کسی، رفتند سراغ زمین خاکی و یک فوتبال گلکوچیک راه انداختند. انگار میخواستند چیزهایی را که دیده و حس کرده بودند، در بازی واقعی زندگی پیاده کنند. دیگر فریادها آرامتر، رقابتها هدفدار، و رفتارها بالغتر شده بود.
پیادهرویی بهسوی فهم عمیق
عصر،هوا که کمی خنک تر شده بود مربی برنامه پیاده روی گذاشت، در مسیر پیادهروی، جملاتی شنیده نمیشد، اما نگاهها پر بود از معنا. حسهایی که در اتاق مسابقه شکل گرفته بودند، حالا داشتند در سکوت راه بالا و پایین می شدند یابهتر بگویم عملی می شدند.آری بچهها، بدون کلاس رسمی، در حال تربیت شدن بودند و از خود بازخورد می گرفتند.
وقتی فضا، خودش درس میشود
مربی شاید امروز در این حلقه درس نداده باشد اما فضا را ساخت ، فضاهایی که آدمها درآن رشد میکند، یاد میگیرند،و در نهایت، خودشان تبدیل به مربیهایی میشوند که مسیر را برای دیگران روشن میکنند؛ بله وسط بازی، تربیتی پنهان در جریان است، تربیتی که ریشه در خون شهید دارد و بال در نام ابوالفضل.
تربیتی که خود مربی می سازد
در دل رقابت و رفاقت، متربیان فقط یاد نمیگیرند، بلکه آگاهانه رشد میکنند، تجربه میکنند، و در نهایت خودشان نقش مربی رو به عهده میگیرند.
این یعنی تربیت مؤثر، یعنی ساختن نسل علمدارانی که راه را پیدا میکنند و راهبر میشوند نه با اجبار، بلکه با لمس معنا، با تجربه زیسته، با نگاه به افقهایی که مربیها برایشان روشن می کنند.
و این تربیت موثر، پایدار و تربیت علمدار، خبر این عکس ها بود برای من ، هرآنچه گفته شدرا نوشتم و عنوانش را «وقتی متربیان، خود مربی میشوند »،دادم .