میلاد رضایی، کارشناس سیاست بین الملل - در سالهای اخیر، سیاستهای اقتصادی آمریکا بهویژه تحت مدیریت حلقه قدرت اطراف دونالد ترامپ، نشان از تغییر بنیادین در رویکرد این کشور به تجارت جهانی، تولید داخلی و نظم اقتصادی بینالمللی داشته است.
اما در دوره دوم ریاست جمهوری ترامپ و با توجه به وخامت بیشتر وضعیت اقتصادی آمریکا سرعت خروج نظام اقتصادی آمریکا از ساختارهای تجاری سنتی، اعمال تعرفههای گسترده و ورود به جنگهای اقتصادی با چین و دیگر کشورها به سرعت افزایش یافته است و این نشاندهنده بازگشتی آشکار به الگوهای تاریخی، چون مرکانتالیسم است؛ اما اینبار آمریکا سعی میکند در قالبی نوین و با اهدافی ژئوپلیتیکی جدید.
در این تحلیل سعی داریم با بررسی تبعات سیاستهای اخیر آمریکا، به ویژه در حوزه جنگ تعرفهها که ترامپ اخیرا آن را آغاز کرده است، روند حرکت نئومرکانتالیستی این کشور را بررسی کرده و آن را در چارچوب چرخه تاریخی چهارگانهی زایش، تثبیت، افول و بازآفرینی نظم جهانی بررسی کنیم.
چرخه تاریخی چهارگانه عبارت است از آغاز جنگهای جهانی _رقابت کشورهای پیروز در جنگ جهانی برای تشکیل نظم جدید و بدست آوردن سهم بیشتری از کیک دنیا _تثبیت نظم جدید از سوی هژمون یا هژمونهای پیروز _تضعیف نظم جهانی موجود با ظهور رقبای هژمونیک جدید.
امروز جهان در دوره چهارم این چرخه قرار دارد و شاهد افول نظم آمریکایی دنیا هستیم که بزودی با قدرت گرفتن بیشتر رقبای هژمونیک جدید که شامل محور شرق یعنی ایران چین و روسیه هست چرخه دوباره تکرار میشود و ما وارد جنگهای جهانی خواهیم شد.
رهبران نظامی و سیاسی آمریکا خصوصا شخص ترامپ به خوبی از پایان نظم آمریکایی خود باخبر هستند و میدانند برای آنکه شانسی جهت پیروزی در جنگهای جهانی بدست بیاورند باید هرچه سریعتر برای آن آماده شوند که یک دوره دو ساله زمانی تعریف شده است تا اقتصاد جنگی آمریکا بر پایه غارت ثروت کشورهای به اصطلاح متحد آمریکا بازسازی شود. برای این منظور دولت آمریکا ناچار است که به اجبار باید ساختار مالی نظم قبلی دنیا را به چالش بکشد. تحرکات اخیر ترامپ در وضع تعرفهها نیز در همین چارچوب است، اما این کار مانند یک دوئل روسی است که ممکن هر لحظه تیر به سر خود آمریکا شلیک شود و اقتصاد آمریکا دچار ورشکستگی شود و حتی قبل از آن آثار سنگین و وحشتناکی روی اقتصاد داخلی آمریکا و فشار زیادی روی مردم آمریکا میگذارد.
به عنوان مثال بر طبق گزارشهای اقتصادی معتبر، در نتیجهی تصمیمات اخیر آمریکا در زمینه اعمال تعرفههای سنگین بر واردات، و واکنش متقابل چین، بیش از ۱۱ تریلیون دلار از ظرفیت اقتصادی ایالات متحده از بین رفته است. این رقم قابل توجه، نشانهای از ناکارآمدی رویکردهای سنتی-حمایتی نظم آمریکایی است که طبق تعاریف اولیه آن وابستگی متقابل اقتصادی، یکی از اصول بنیادین این نظم محسوب میشود.
در حال حاضر تنها در همین روزهای اول آغاز وضع تعرفههای جدید توسط دولت آمریکا و سایر سیاستهای تجاری ترامپ نهتنها شاهد برانگیخته شدن واکنشهایی در سطح بینالمللی هستیم، بلکه در داخل آمریکا نیز با اعتراضات گستردهای مواجه شدهایم.
تظاهرات زودهنگام ضد ترامپ در شهرهای مختلف ایالات متحده و حتی در لندن، نشاندهنده شکاف عمیق اجتماعی پیرامون ماهیت و جهتگیری این سیاستهاست.
ایالات متحده سالهاست با چرخهای از بدهی فزاینده و کاهش تولید داخلی دست به گریبان است. خروج صنایع از خاک آمریکا، وابستگی به واردات ارزانقیمت، و تغییرات فرهنگی در ساختار مصرف، سبب شدهاند تا بازسازی تولید به یکی از اولویتهای راهبردی کاخ سفید تبدیل شود. در این راستا، دولت ترامپ با افزایش موانع تجاری، در پی احیای تولید و کاهش وابستگی به زنجیرههای جهانی است؛ اما همانطور که عرض کردم این مسیر، با درد و فشار شدید بر طبقه متوسط آمریکا همراه خواهد بود.
ترامپ معتقد است که سیستم تجارت جهانی کنونی منافع نامتناسبی را برای چین، روسیه و دیگر قدرتهای نوظهور فراهم کرده و سهم آمریکا از این ساختار کمتر از میزان واقعی قدرت اقتصادی آمریکا تعریف شده است.
با چنین استدلالی، او به صورت سیستماتیک در حال تخریب ساختار اقتصاد آزاد آمریکایی و بازتعریف نظم مالی بر اساس منافع ملی محدودشده است؛ نظمی که خود آمریکا آن را طی دههها بنا کرده بود و عامل اصلی شکست آن نظم مالی هم محسوب میشد.
یکی از دلایل نابودی ساختار نظم اقتصادی کنونی این است ترامپ به خوبی آگاه است که تداوم این ساختار جهانی به معنای نقد شدن بدهیهای آمریکا و نابودی دلار خواهد بود.
بنابراین، سعی دارد قبل از آنکه بازی جهانی با اجبار آمریکا را وارد چرخه تغییر کند، با بهرهگیری از بحران سازی، ساختار جدید را به نفع ایالات متحده مجدداً طراحی کند.
اینجاست که وی به سراغ مدل استعمار اقتصادی و جذب جغرافیای منابع دیگر کشورها رفته است و گرینلند، کانادا، پاناما و امثال آن، تنها آغاز راه هستند.
در این شرایط، ایالات متحده وارد مرحلهای شده که میتوان آن را «نئومرکانتالیسم» نام نهاد؛ تکرار مدلهای تاریخی قدرتیابی بر پایه انباشت منابع، کنترل بازار مصرف و تصاحب نیروی کار ارزان.
در ۵۰۰ سال گذشته، انگلستان و فرانسه با استفاده از همین رویکرد، از طریق غارت منابع هلند، پرتغال، امپراتوری عثمانی و جغرافیای تمدنی ایران بزرگ، جایگاه خود را در جهان تثبیت کردند. آمریکا اکنون با نسخه مدرن این الگو در حال حرکت است.
اما طی این مسیر مرکانتیلیسم به صورت سابق امکان پذیر نمیباشد و باید به سراغ گزارهها و تعریف جدید یا همان نئومرکانتیلیسم برود
مسیر نئومرکانتالیستی ایالات متحده، هرچند ممکن است در کوتاهمدت مزایایی به همراه داشته باشد، اما در بلندمدت تهدیدی برای کل ساختار اقتصادی جهان، و حتی برای ثبات درونی خود آمریکاست. این راهبرد شباهت زیادی به یک «دوئل روسی» دارد؛ که هر بار ماشه کشیده میشود، خطر شلیک به سر خود آمریکا نیز افزایش مییابد. اگر آمریکا نتواند هژمونی اقتصادی و نظامی خویش را از طریق این مسیر به دست آورد، فروپاشیاش قطعی است.
یک فروپاشی داخلی بزرگ که خودساخته و برگرفته از همین سیاستها خواهد بود و حتی اگر سریع رخ دهد ممکن است روی ابعاد جنگ جهانی آینده نیز تاثیر زیادی بگذارد.
همچنین تاریخ نشان داده که پس از افول نظم جهانی، دورهای از جنگهای منطقهای پیش از جنگهای جهانی در پیش است. ایالات متحده بهخوبی میداند که این مسیر جنگهای منطقهای و استفاده از دشمن نیابتی شاید تنها راه حفظ جایگاه جهانیاش باشد؛ اما در این بازی پرمخاطره، تضمینی برای پیروزی وجود ندارد.
دقت بفرمایید که دیگر در دنیای تک قطبی زندگی نمیکنیم و اینکه آمریکا تنها نیست و قطعا کشورهای دیگر در این مسیر نقش آفرینیهای زیادی خواهند داشت که باعث میشود ریسک طراحیهای آمریکا بیشتر از پیش شود و جهان شاهد یک دوئل روسی هیجان انگیز بین هژمونهای خود خواهد بود.