شهید جعفرخان، فرمانده ای گره گشا و شیرمرد ارتفاعات جاسوسان
قزوین_ماه های آخر و روزهای آخر، محمد خیلی خاص شده بود. انگار یک حسی به من می گفت : محمد رفتنی است. یک عکس از محمد در اتاق بود، به عکسش نگاه می کردم و می گفتم؛ محمد ببین تو می روی و مرا تنها میگذاری. ۱۵ روز اول ماه رمضان سال ۹۰ را منزل بود. می گفت میخواهم همه نبودها را جبران کنم. سحرها غذا را آماده میکرد و بعد ما را بیدار می کرد. میگفت: احتمال دارد ۱۵ روز دوم ماه رمضان را بخواهم به ماموریت بروم. مرتبه آخر که می خواست برود، به دخترم زنگ زد و خواست بیاید و از او خداحافظی کرد. ۱۵ روز بعد از عید فطر سال ۹۰ به شهادت رسید.«بخشی از خاطرات همسر شهید محمد جعفرخانی»
به بهانه شهادت شهید پاسدار جعفرخان، فرمانده گره گشای لشگر صابرین
به گزارش بسیج، سالها از غائله کردستان گذشت تا اینکه گروهک منحرف پژاک خواست عرض اندامی بکند. این بار سردشت، ارتفاعات جاسوسان، تابستان ۹۰. به خاطر خواهیم سپرد برای همیشه؛ ارتفاعات جاسوسان و شهدای یگان صابرین و شهریور ۹۰.
شهید محمد جعفرخانی متولد مهر ماه سال ۱۳۴۴ بود. در منطقه به "جعفر خان" معروف بود و به عنوان فرماندهای گرهگشا، کسی بود که در عرصه هشت سال دفاع مقدس هم نقش آفرین بود و حتی در آن دوران از دلاور مردانی بود که از اروند رود عبور کرد.
جعفر خان کسی بود که در منطقه شیخ محمد، شلمچه، خیبر و ... در نقاطی که کسی انتظار نداشت، دلاورانه حاضر میشد و آن روزها نیز با این سن و سال تکاوری نبود که تنها لباس تکاوری پوشیده باشد بلکه فرماندهی بود که با ایمان و افتخار سرافرازانه در میدان دفاع از نظام و انقلاب حرکت کرد و در درگیری با نیروهای تروریستی به شهادت رسید.
جعفر خان شهیدی است که در سه متری تونل تروریستها به شهادت رسید
آنچه همرزمان و اطرافیانش می گویند این است؛ جعفر خان در روزهای آخر از هرچیزی که تعلق خاطر به دنیا و پست و مقام باشد پرهیز می نمود یعنی مثل دیگران بیل دست می گرفت و سنگر درست می کرد، به سنگر دیگر گردان ها سر می زد، با بچه هایشان شوخی می کرد و سر به سر می گذاشت. عملیات در ساعت ۴ صبح ۱۳ شهریور سال ۹۰ آغاز شد و نیروها بیشتر از حد تعیین شده پیشروی کردند به طوری که صدای نفس کشیدن نیروهای پژاک هم شنیده می شد.
جعفر خان به ویژه به کسانی که دوربین مخصوص داشتند گفت هرکسی را دیدید، اختیار آتش دارید. بالاخره عملیات آغاز شد. جعفرخان در کوه نیروها را پخش نمود و مدام فریاد می زد که یا حسین و یا زهرا بگویید و بالا بروید. جعفرخان به سمت یک سنگر پژاک می رود که متاسفانه آن سنگر با مواد منفجره و ریموت مجهز شده بود و ناگهان با یک انفجار جعفرخان از ناحیه پا مجروح می شود.
جعفرخان خودش را در سنگر می کشد و پاهایش را برای اینکه موجب تضعیف روحیه بچه ها نشود، جمع می کند(مثل دو زانو نشستن) بعد به بچه اشاره می کند و می گوید؛ (آماشالله بیا بالا، برید جلو داد بزنید یا حسین (ع) و یازهرا (ع) بگوید و ضمن اینکه تیراندازی می کرد بچه ها را به جلو رفتن تشویق می کرد.
یکی از امدادگرها که بالای سر جعفرخان می رسد و می فهمد جعفرخان زخمی شده می گوید؛ بیایید برویم پائین. جعفرخان می گوید نه من چیزیم نیست برو بالا تا بالای ارتفاع ۳ متر بیشتر نمونده برو بالا. این امدادگر می گوید بالای ارتفاع که رفتم شنیدم شهید علی بریهی با حالت گریه و ناله و ناراحتی می گوید: جعفر خان... بیا خودم می برمت پائین... تورو خدا جعفرخان ... ناگهان با یک خمپاره صدای جعفرخان و شهید بریهی دیگر شنیده نمی شود. جعفر خان حدود ساعت ۴:۴۵ تا ۵ صبح ۲ متر پائین تر از کانال و غار کوه جاسوسان به آرزوی خودشان می رسند و به درجه رفیع شهادت نائل می شوند.
جعفر خان شهیدی است که در سه متری!! تونل تروریستها به شهادت رسید، تروریستهایی که به لحاظ تجهیزات و دستگاههای ارتباطی از سوی آمریکا مجهز شده بودند.
یگان صابرین که سلام خدا بر مدافعان و فاتحان قله جاسوسان باد، پس از نبردی سخت به پیروزی بر گروهک تروریستی پژاک دست یافتند و مکان شهادت این شهید بزرگوار مزین به نامش «جعفرخان» گردید.
انتهای پیام/۱۰۱۰