برداشت اول!
ساعت ۹:۱۰ صبح است به سوی قرارگاه عاشقی راه میافتم، چند قدمی مانده تا به میعادگاه عاشقان و جاماندگان اباعبدالله الحسین برسم؛ هوا گرم است، سر کوچهای زیر سایه درختی چند ثانیه مکث کرده، مینشینم تا با بطری آبی که همراهم است به یاد شهدای کربلا جرعهای آب بنوشم؛ جوانی سبزه رو با قد و قامتی بلند از در روبرویی با نایلونی در دست که حدود ۲۰ الی ۳۰ عدد ساندویچ است، وارد کوچه میشود؛ نزدیک تر میآید، میگوید: "بفرمایید! اطعام" سپس به سمت چند بانوی دیگری که در حال حرکت به سمت مزار شهدا هستند، میرود؛ این نخستین برداشت و تصویر من از پذیرایی مردم شهر عزیزم در کنار موکبهای برپا شده برای خدمات رسانی به زائران اباعبدالله الحسین است؛ با خود میاندیشم "در حد توانمان هزینه و مابقی را خرج زندگی مان کنیم، خداوند قطعاً چند برابرش را به ما و به دارایی مان برکت میدهد" و در ذهنم حک میشود "که هر کسی با هر مقدار توان مالی که دارد، میتواند از زوار پذیرایی کند".
برداشت دوم!
پیادهروی شروع میشود؛ چند متری که جلوتر میروم؛ بحث و جدل دو جوان ۱۵ الی ۱۶ ساله توجهم را به خود جلب میکند؛ دو بسته بیسکویت در دست دارند؛ گویا سر توزیع آن با هم به مشکل بر خورده اند؛ یکی از آنها که میفهمم" احمد" نام دارد، اصرار دارد که بسته بیسکویت را انتهای مسیر در میعادگاه مزار شهدا بین زائران پخش کند؛ اما دیگری معتقد بود چون فاصله مردم تا رسیدن به موکبها مقداری طولانی است همین جا اطعام شوند، بهتر است؛ دو قدم جلوتر میروم و میایستم؛ نتیجه این بحث و جدل برایم جالب میشود؛ یکی از بستههای بیسکویت در بین زوار پخش میشود و دیگری گویا قرار است در میعادگاه آخر باز و کام زائران را شیرین سازد؛ دو جوان گویا از توافق حاصل شده راضی هستند و همراه زائران دیگر شاد و خندان به پیادهروی خود ادامه می دهند. این دومین برداشت و تصویر حک شده از مراسم امروز است با خود میاندیشم" اینجا کوچکترین اختلافی در دقایق اولیه به برادری تبدیل میشود و این ذات اربعین است و اینکه برای بانی خیر بودن نباید حتما ثروتمند بود.
برداشت سوم!
مقداری که جلوتر میروم به موکبهایی میرسم که پذیرایی و میزبانی زائران اربعین حسینی را طبق میل و خواست خودشان بر عهده گرفته اند؛ حضور افراد مختلف اعم از پير و جوان، زن و مرد در بین موکبها برایم جالب است؛ اما حضور یک پیرزن در داخل موکب برای خدمات رسانی به زائران حسینی جلب توجه می کند با وجود ازدحام جمعیت و گرمای هوا با لبخند از زوار اباعبدالله الحسین علیه السلام پذیرایی و با جرعهای آب آنها را سیراب می کرد و در جواب محبتشان فقط از آنها یک یا حسین می خواست؛ حسینی که آرام جان است و این سومین برداشت و تصویر نقش بسته در ذهن من است. با خود میاندیشم "آنها صادقانه خود را وقف زائران اباعبدالله الحسین کرده اند در حالی که هیچ منفعت مالی برایشان در پی ندارد."ّ
برداشت چهارم!
مزار شهدای گمنام پایان بخش آیین پیادهروی دلدادگان و جاماندگان اربعین حسینی است و آخرین برداشت و تصویر حک شده در ذهن من تصویر و قاب یک خانم جوانی است که دو عدد بیسکویت اهدایی موکب داران را به پیرمرد و پیرزن سالخوردهای داد که روی صندلی پیاده روی مزار شهدا نشسته و قادر به پیادهروی نبودند و با دیدن خیل عظیم زائران اباعبدالله الحسین اشک شوق میریختند. با خود میاندیشم "قطعا این اخلاص و همدلی مختص مردم عزیز کشورم ایران به برکت وجود آقا اباعبدالله الحسین است."
برداشت آخر!
اگر تشنه باشی به جرعهای آب مهمانت میکنند، میزبانی را خوب بلدند؛ با جان و دل از تو پذیرایی میکنند حتی با یک لیوان شربت خنک؛ در اینجا با گلاب تو را تکریم میکنند تا خستگی به در کنی و دوباره به راه بیفتی نه اینکه بمانی و بنشینی چون اینجا مسیر کربلاست؛ اینجا همه برادرانه و با محبت و اعتماد نسبت به هم قرار میگیرند و به سمت یک هدف مشخص حرکت میکنند؛ ماشین تعلقات دنیوی در پیادهروی اربعین متوقف میشود و هر کس هر آنچه توان دارد در طبق اخلاص میگذارد؛ اینجا بسیاری از سوژههای خبری را در یک موقعیت مکانی و زمانی با هم میبینی و اینها شوق تو را برای حرکت به سوی نقطه هدف دوچندان می کند و کلام آخر اینکه اربعین به معنای واقعی یک رسانه قوی است که هیچ چیز در دنیا نمیتواند متوقفش کند.
نگارنده: اعظم علویری_ قزوین
انتهای پیام۱۰۰۴