۱۰ / ارديبهشت / ۱۴۰۴ - 30 April 2025
18:11
کد خبر : 9307817
۰۸:۱۴

۱۳۹۹/۱۰/۱۰
آشنایی با شیرزنی از دیار همدان – منطقه درگزین؛

هر روز صبح، سلامی به حاج قاسم و شهدای مدافع حرم

« عکس سردار سلیمانی را قاب گرفته ام و روی دیوار زده ام و هر روز بعد از نماز صبح، به او و شهدای مدافع حرم سلام میکنم. او ۴۱ سال خالصانه برای کشورش خدمت کرد.»

به گزارش سرویس خبری بسیج جامعه زنان؛خبرگزاری بسیج اگر امروز آرامشی در کشورمان هست، مدیون خون پاک شهدا هستیم .اما آنچه مایه آرامش رزمندگان در جبهه های جنگ می‌شد، زنانی بودند که پشت جبهه دعاگوی رزمندگان بوده و از هرگونه خدمتی دریغ نمیکردند. اگرچه کمتر بیان شده اما نقش زنان در پشت جبهه های جنگ، نقش بی بدیلی بوده است.
یکی از این شیرزنان حاج خانم «بتول قدسی» نام دارد؛ زنی از دیار همدان – منطقه درگزین شهر کوچکی در اطراف همدان - که به «بتول پاسدار» معروف است.
لهجه شیرین همدانی دارد، با خبرنگاران مهربان و خوش برخورد است و خیلی دوست دارد خاطراتش در دفاع مقدس را تعریف کند. انگار با یادآوری آن روزها، روحش به آن دوران پر می‌کشد.
خانم قدسی در گفتگوی تلفنی با خبرنگار طنین یاس گفت: متولد ۱۳۳۱ هستم. در زمان جنگ ۳۳ ساله بودم، ۴ دختر و یک پسر داشتم. بچه کوچکم شش ماهه بود که جنگ شروع شد و من هم فعالیت هایم را شروع کردم. الان همه بچه هایم ازدواج کرده و ۱۰ نوه دارم.
شبانه روز پشت جبهه درحال فعالیت بودیم
او با شور وصف ناشدنی از فعالیت هایش در دوران دفاع مقدس گفت: من در زمان جنگ همراه با خانم های محل، شبانه روز پشت جبهه درحال فعالیت بودیم. من مدام در خانه امام جمعه شهرمان که تبدیل به پایگاهی برای کمک رسانی به رزمندگان شده بود، می ماندم. حتی گاهی شبها هم آنجا می‌خوابیدم. بعضی از خانم‌هایی که از زمان جنگ من را می‌شناسند هنوز هم یاد آن دوران را می‌کنند و می‌گویند تو آن موقع خیلی فعال بودی.
اصلا خانه نمی‌آمدم
از او پرسیدم مادر جان مثلا چه کارهایی انجام می‌دادید؟ در پاسخ گفت: هزار کیلو تُرشی و مربا درست می کردیم، نخ بافتنی میخریدم و برای رزمندگان، لباس و کلاه و دستکش میبافتیم. پتوها و لباسهایی که مردم برای رزمندگان می‌آوردند را در حیاط مسجد می‌شستیم و برای ارسال، آماده می‌کردیم. آنقدر مشغول بودم که اصلا خانه نمی آمدم.
بچه هایم نیز خیلی علاقمند بودند و در کنار من نظاره‌گر کارهایمان بودند و با سن کم‌شان کمکم می‌کردند. بعد از تمام شدن جنگ، دختر کوچکم با الگویی که از کمکهای زنان در دوران دفاع مقدس گرفت، او نیز در زمینه تهیه جهیزیه برای دختران دم بخت خانواده های نیازمند، فعال شد و از طریق کمیته امداد و بسیج کمک جمع‌آوری می‌کرد.
این مادر در ادامه لبخندی زد و گفت: یک روز به پسرم گفتم محمد شیرم را حلالت نمیکنم، در جواب گفت؛ مامان مگه به من شیر هم دادی؟! تو که همیشه تو پایگاه و مسجد بودی خونه نبودی که به من شیر بدی.
خاطراتی از سرکشی به خانواده شهدا
این بانوی فعال دوران دفاع مقدس درباره دیگر فعالیت‌های خود و برخی زنان دیگر، افزود: از کارهای مهم دیگر من، این بود که به خانواده های شهدا سر میزدم و بهترین خاطراتم را از دیدار با خانواده های شهدا دارم. روزی خواهر شهید اصغر یزدانی برایم تعریف کرد که یک شب خواب می بیند پیکر برادر شهیدش را به خانه می‌آورند، او می‌گوید در را باز کنید که پیکر اصغر را می‌آورند، ناگهان شهید اصغر یزدانی به خواهرش می‌گوید؛ تو در را باز نکن. حضرت محمد (ص) و خانم قدسی در را برایم باز خواهند کرد.
در یکی از این دیدارها، مادر شهیدی برایم تعریف می کرد؛ دوست نداشتم پسرم جبهه برود، هنوز ازدواج نکرده بود و به او اصرار میکردیم به جبهه نرود و زن بگیرد، روزی پسرم گفت؛ مادر من به جبهه میروم و شهید میشوم، بعد من را در امامزاده قاسم محل دفن کنید و آن دختری که دوست دارید عروس‌تان شود را بگویید بیاید بر سر قبرم فاتحه بخواند.
یکی دیگر از مادران شهدا میگفت؛ سر مزار پسرم نمیرفتم زیرا اجازه نمی‌دادم او به جبهه برود، اما یک شب خواب می‌بیند پسرش مصطفی با لباس سفیدی ایستاده است و می‌گوید شهیدان زنده اند الله اکبر. بعد از این خواب، مادر شهید هر هفته بر سر مزار پسرش میرفت.
در دوران جنگ و بعد از آن، تا موقعی که جوان بودم خیلی به خانواده شهدا سر میزدم. الان هم که سن و سالی از من گذشته است و توان رفتن به خانه شهدا را ندارم، تلفنی جویای احوالشان میشوم.
دوست داشتم در نزدیکترین نقطه به رزمندگان اسلام خدمت کنم
خانم قدسی همچنین گفت: من خیلی دوست داشتم حتی به منطقه میرفتم و در نزدیکترین نقطه به رزمندگان اسلام خدمت میکردم اما هرچه اصرار کردم اجازه رفتن به منطقه را به من ندادند. اگرچه الان از تاب و توان افتاده ام اما اگر خدایی نکرده دوباره جنگی اتفاق بیفتد بازهم هرچه در توان دارم وسط می‌گذارم و دریغ نمی‌کنم. درست است که نمی‌توانم سرپا بایستم اما درحال نشسته فعالیت خواهم کرد.
این بانوی ایثارگر با یادآوری آن دوران سخت مردم ایران گفت: من دوران جنگ را بهترازالان می دانم باوجود اینکه جنگ بود اما مردم همدل بودند و همه توان خود را بسیج کردند تا کشور را نجات بدهند. چون جوانهای ما از جان خود گذشته بودند و خود را فدای اسلام و امنیت هموطنانشان می‌کردند، ما هم باید هرکاری از دستمان برمی‌آمد انجام می‌دادیم. اگر جوانهای عزیز ما ایثار نمی‌کردند، صدام به اهداف شوم خود می رسید و همانطور که گفته بود در عرض سه روز تهران را پایتخت خود می‌کرد. اگر ایثارگری جوانان ما نبود، اکنون ما نیز نبودیم.
تقدیر از همسر بخاطر پشتیبانی هایش
وی همسرش را بخاطر اینکه از فعالیت‌های او در زمان جنگ پشتیبانی می‌کرد دعا کرد و گفت‌؛ شوهرم هیچگاه با فعالیت‌های من مخالفت نکرد و حتی یکبار هم به من نگفت چرا اکثر اوقات خانه نیستی و غذا درست نمیکنی. من با اجازه همسرم به فعالیت‌های خارج از خانه می‌پرداختم و همیشه از او میخواستم جلوی من را نگیرد. البته همسرم خود نیز دلسوز انقلاب و اسلام بود و میگفت نه تنها جلوی تو را نمیگیرم، بلکه خودم هم هرچه از دستم برآید انجام می‌دهم. شوهرم خیلی تلاش کرد تا به خط مقدم برود اما از او نیز پشت جبهه استفاده کردند.
قاب عکس سردار سلیمانی روی دیوار
خانم قدسی تاکید کرد: عاشق مدافعان حرم هستم و برایشان دعا می کنم. عکس سردار سلیمانی را قاب گرفته ام و روی دیوار زده ام و هر روز بعد از نماز صبح، به او و شهدای مدافع حرم سلام میکنم. او ۴۱ سال خالصانه برای کشورش خدمت کرد. هرگاه به یاد سردار می‌افتم خیلی دلم برایش می‌سوزد. مدافعان حرم عزیزانی هستند که مانند جوانان دفاع مقدس عشق شهادت دارند. جهاد وظیفه همه است و اگر پسر من هم قصد جهاد داشته باشد هرگز جلوی او را نمی‌گیرم.
در پایان با حاج علی غفرانی همسر حاج خانم قدسی نیز یک احوالپرسی کوتاه کردیم و او گفت‌؛ من نیز پشت جبهه فعالیت می‌کردم و شبها به گشت زنی می‌پرداختم. هرگز با کارهای خانم قدسی مخالفتی نداشتم و خدمت پشت جبهه را یک وظیفه برای همگان می‌دانستم.

طنین یاس - فرزانه همتی


گزارش خطا
ارسال نظرات شما
x

عضو کانال روبیکا ما شوید