وقتی دیدمش سرشار از انرژی بود. پشت پیشخوان مغازه اش با لبخندی پر امید ایستاده بود. لبخندش مشتری را به داخل میکشید. بر قامتش طرح استواری یک زن به چشم می خورد و دستانش کان هنر بود.
قبلا در موردش از همسایهها شنیده بودم که میگفتند: خودش به تنهایی یک سنگر در جبهه اقتصاد است، یک قطب است، زنی است از جنس کوه.
اول از تحصیلاتش پرسیدم که در پاسخگفت: هنوز دانش آموز هستم. کلاس دوم راهنمایی! در سن میانسالی شروع به درس خواندن کردهام و الان کلاس دوم راهنمایی هستم.
*بانویی که با افتخار میگوید خانه دارم
وقتی فهمیدم درس می خواند به تدبیر و تفکر و پشتکارش غبطه خوردم. از نگاه اول درست فهمیده بودم او زنی از جنس آهن بود، محکم و کارساز.
پشت پیشخوان مغازه اش بود اما می گفت: خانه دار هستم، این تأکیدش بر خانه داری از قداست خانه، در نگاهش نشأت میگرفت.
خانه سنگر و میدان تلاشش است. همه چیز برایش در خانه معنا پیدا می کند چوناو زنی است که در خانه فعالیت اجتماعی میکند، در خانه فعالیت اقتصادی میکند و در خانه درس می خواند.
*اجناس مغازه زهرا مستقیم از بازار دستان هنرمندش میآیند
جنس مغازه زهراچیزی فرای دیگر مغازههای شهر است. او بیشتر اجناسش را به طور مستقیم از بازار هنر و همت و تدبیرش عرضه میکند؛ عروسکهای بافتنی، ژاکت، جلیقه و بلوزهای مغازه اش که دستان هنرمندش خلق کرده است. لباسهایی که چرخ خیاطیاش شاهد تولدشان بود. در مغازهاش قالیچه و تابلو فرشها هم بر گوهر هنر زهرا شهادت میدهند. عرقیات ناب و خوش عطر گیاهی مغازه اش محصول آشپرخانهاش است و هنر یک زن ایرانی را تمام میکند.
*پشت پیشخوان مغازه میبافد و میدوزد و گره میزند
زهرا حتی لحظه ای پشت پیشخوان مغازه بیکار نیست؛ می بافد، گره می زند، می دوزد. او با هنرش حماسه اقتصادی میآفریند.
برایم انجام این همه کار عجیب و امری نشدنی به نظر رسید به او گفتم ممکن است برنامه یک روز کاریات را برایم بگویی؟ گفت: ساعت 5 برای نماز صبح بلند می شوم و تا ساعت 7 تمام کارهای خانه را انجام می دهم، بعد از سر و سامان دادن به خانه مشغول کار عرقگیری می شوم و حدود ساعت 9 مغازهام را باز میکنم. بعد از آمدن به مغازه در فاصله آمدن مشتری و لحظات خلوت کار، بافتنی می بافم، خیاطی می کنم و در فصل بهار در همین مغازه برای فروش و نذر سمنو درست میکنم .
*دستان زهرا هر روز عصر بر تار و پود فرش گره میزند
ظهر به خانه میروم و ناهار می خورم و بعدازظهر از ساعت 2 تا 5 در خانه به کار بافتن فرش مشغول میشوم و از 5 تا ساعت 9 به مغازه بر میگردم و مانند صبح در مغازه مشغول می شوم و ساعت پایانی کار به مرتب کردن مغازه میپردازم.
اینجا بود که فهمیدم به دلیل آغاز روز از نماز صبح، کارهایش روی روال است روزش طولانی و با برکت.
زهرا ادامه داد: این برنامه روزهای فرد من است، روزهای زوج به کارهای فوق برنامه ام می رسم، چهارشنبه ها در کلاسهای قرآن شرکت می کنم و دوشنبه ها به ورزش می پردازم و با این برنامه دیگر روزهایم تکراری و شبیه هم نمیگذرد.
*سخن پایانی / کار جوهرۀ آدمی است
با شنیدن فعالیت و ساعت کاری زهرا، حیرتم بیشتر شد. پرسیدم از انجام
این همه کار خسته نمی شوید ؟
با نگاهی مهربان و لبخندی عمیق پاسخ داد: به نظر من کار جوهره آدمی است و انسان
تا روزی که زنده است باید تلاش کند. هرکس در این دنیا وظیفه ای دارد و در پیشگاه
خداوند موظف است به بهترین نحو وظایفش را انجام دهد. هرکس برای هدفی آفریده شده
است که برای رسیدن به آن باید تلاش کرد.
سخنش پر مغز و کلامش دلنشین بود. کاش همه زنان سرزمینم مثل زهرا به هدفی که برای آن آفریده شده اند بیندیشند و دستان ضعیف و زنانه خود را بهکمک اقتصاد خانواده و کشور به کار گیرند.
زهرا نشان داد خانه داری یک گنج است که می تواند بزرگترین سنگر برای اقتصاد خانواده باشد. امیدوارم سربازان این سنگر همواره هوشیار و آماده به کار باشند.
انتهای پیام /