یادداشت رئیس بسیج جامعه پزشکی کشور در پی شهادت سردار حسین همدانی
در پی شهادت سردار رشید اسلام حسین همدانی، رئیس بسیج جامعه پزشکی کشور ضمن یادداشتی به تمجید از این شهید بزرگوار پرداخت.
به گزارش خبرگزاری بسیج، متن یادداشت دکتر محمد رئیسزاده به شرح زیر است:
بسمه تعالی
«مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهمِ
فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَ مَا
بَدَّلُوا تَبْدِیلًا»،
خبر سخت تکاندهنده بود: سردار سربلند سپاه اسلام سردار همدانی به شهادت رسید.
با دیدن خبر دلم سخت گرفت اما نه بسان خبرهای قبلی از این دست، خیلی بیشتر، چرا؟ نمیدانم.
در
اواخر دوران مسئولیتشان در سمت فرماندهی سپاه تهران بزرگ در چند جلسه
کاری که توفیق دیدارشان دست داد ستبر مردی سپیدموی با صلابتی مالکوار را
مشاهده کردم که در مقابل نگاههای نافذ و عمیقش انسان احساس خضوع میکرد.
به
لحاظ مجاورت دفتر فرماندهیشان با محل کارم نیز دفعاتی چند در محوطه، گذری
زیارتشان کرده بودم، پس از این دیدارها، خواندن کتاب مهتاب خیّن که
روایت تنها گوشهای از اقیانوس مجاهدتها و رشادتهای این فرمانده دلیر
بود را به پایان رساندم و همراه با صفحات پایانی آن و به خصوص صفحه ۹۲۶
کتاب که شرح شورانگیز شوق و دلدادگی خالصترین بندگان مخلص خدا و غم سنگین
فراق یاران و دوستان شیداییاش را روایت میکند، بغضی سنگین در گلویم
نشست و دریافتم که تا چه اندازه بیملاحظهام.
آنجا که با جسمی
مجروح و قلبی محزون در شب مهتابی خیّن دست در لجهٔ خون سرخ محمود شهبازی
میزند و با تمام عشق دست خونین رادمردی، وفا و بیعتش را به سر و صورت خود
میکشد و به بالا و قرص ماه و آسمان خونبار غمزده نگاه میاندازد،
دانستم که اینان با هم بر مرگ، با خون پیوند بستند. اینان از تبار
همان مردان مردی هستند که حضرت امیر المومنین (ع) در خطبه ۱۸۲ نهج البلاغه
در فراغشان گریه سر میدهد و میفرماید: «أَیْنَ نُظَرَاؤُهُمْ مِنْ
إِخْوَانِهِمُ الَّذِینَ تَعَاقَدُوا عَلَى الْمَنِیَّةِ وَ أُبْرِدَ
بِرُءُوسِهِمْ إِلَى الْفَجَرَةِ» کجایند همانندان آنها از برادرانشان
که بر مرگ با هم پیمان بستند و سرهایشان را برای فاجران به هدیه بردند.
کتاب
را بستم و دقایقی در اندیشه خجل خویش غوطهور شدم، دیدم که چه ساده مقابل
مردی نشستم که جای جای کوههای سر به فلک کشیده غرب و دشتهای تفتیده
جنوب در آن روزگاران آتش و خون از او حماسهها در سینه دارند.
چه
آسان و بیملاحظه با صورتی روبوسی کردم که در آن شب حادثه با خون سرخ یار
آسمانیاش وضوی عشق ساخته بود و چه راحت و سربه هوا از کنار مردی سلام
دادم و گذر کردم که از سر پل ذهاب و دامنههای بلتا و دشت عباس تا آن نبرد
عاشورایی تیغههای صعبالعبور تنگه کورک، تا شلمچه و خاکریز مارد و نهر
خین و... بارها و بارها مرگ را به بازی گرفته بود.
همان لحظه
دست به قلم شدم و برایشان نامهای نوشتم، فردایش به دستشان رساندم که چه
جای انصاف است که من و شما ظاهرا یکسان در یک جلسه مقابل هم بنشینیم.
بر روی یک زمین راه برویم و از یک هوا تنفس کنیم و...
نوشتم که این نهایت بیشرمی روزگار است و...
و
امروز که شهید همدانی آسمانی شد دیدم که نه، این چشم ظاهر بین و کوته
دید ماست که بیشرم است وگرنه روزگار به زیبایی هر چه تمامتر شوریدگان
شیدا و دلدادگان والهٔ عشق را هر چند از پس سالیانی دراز به کام شیرین خود
میرساند و چه زیبا حسین همدانی ، در راه سرخ دفاع از حریم زینبی، در
آستانه عاشورا، وضوی خونین خویش در آن شب مهتابی سال شصت و یک را با نمازی
عاشقانه بال در بال ملائک کامل کرد.
این سردار سرافراز پس از
سالها مجاهدت خالصانه در دوران دفاع مقدس و پس از آن، در بدترین شرایط
امنیتی منطقه زینبیه، رهسپار آن دیار شد و به مثابه سرداری کارآزموده و
شیری دلاور از لشگر علوی، به صف حرامیان زد و متعرضان به حریم حرم حضرت
زینب (س) را تار و مار کرد و زینبیه را به منطقهای امن و ملجا و مامن
مردم مظلوم ان دیار تبدیل کرد.
همدانی اگر روزی در پشت کرخه و
اروند برای دفاع از ناموس و شرف و کیان این آب و خاک رو در روی دشمن
ایستاد، این بار با تنی مجروح از آن دوران، همه هستی خویش را بر کف دست
گرفت و هزاران کیلومتر دورتر از مرزهای این دیار، قبل از آنکه بخواهند به
شرف و ناموس این کشور نگاهی چپ بیاندازند، پنجه در پنجه گرگان بدسگال
وحشی روزگار انداخت.
همدانی جسورانه و مدبرانه به قلب جانیترین
جانیان زمانه و شقیترین درندگان جگرخوار روزگار زد تا بار دیگر زینب (س)
به اسیری نرود، تا بار دیگر حرامیان به خیام ناموس ما دستاندازی نکنند،
تا بار دیگر تیر حرملهای بر گلوی کودکانمان ننشیند، تا بار دیگر سه
سالههامان سیلی نخورند و در کنج خرابهها جان ندهند.
همدانی
و همدانیهای بسیار، سالها پس از اتمام دوره مرسوم خدمت خود بیهیچ
چشمداشتی از جان و مال و زن و فرزند و هستی خویش دست شستند تا من و تو در
این خاک مقدس که ایرانش میخوانند در کمال امنیت، هر بامدادان به آفتاب
سلامی دوباره کنیم و به کار روزمره خویش مشغول شویم در کنار خانواده و
کسان و دوستان خویش به سر ببریم. در راه پیشرفت این دیار مقدس و کهن
به وظایفمان عمل کنیم و زندگی با همه کم و کاستیهایش در جای جای اینکهن
بوم. برجریان داشته باشد.
و صد البته، آنها بودند و هستند که هم در غزه و هم در لبنان و هم در سوریه جان عزیزشان را مردانه فدای ایران کردند و میکنند.
بیاییم
به پاس قطره قطره خون سرخشان، به پاس لحظه لحظه دغدغههای مقدسشان، به
پاس لحظه لحظه نبرد دشوار و نفسگیرشان، به پاس لحظه لحظه اندوه و غم همسر و
فرزندانشان و ه پاس ذره ذره عشق پاکشان به امنیت و سلامت تک تک مردم این
کشور عزیز فقط و فقط قدردان خونشان و نگاهبان راهشان باشیم.
همین و بس!
هرگز
مباد که با تحلیلهای گروهی وسیاسی تفرقه انگیز از عظمت راهشان و برکت
خونشان بکاهیم، آنها فداییان اسلام و قهرمانان همه ایرانیان سربلندند.
امید است با مطالعه کتاب ارزشمند (مهتاب خیّن) تنها با گوشهای از عظمت و فداکاری این قهرمان وطن آشنا گردیم.
دکتر محمد رئیسزاده، مسئول سازمان بسیج جامعه پزشکی