خبرهای داغ:

یادداشت/ دخترانِ پنجه، آفتابِ تبریز

یادداشت/
دخترانِ پنجه، آفتابِ تبریز
در میان همه مردان مرد این کهن شهر تبریز، دیار فخر و غرور و شیرزنان این سرزمین عشق و دلدادگی، دخترانی بودند چون پنجه آفتاب که از دبیرستان راهی میدان جنگ شدند که جزء عده ای انگشت شمار از ما، اطلاعی از آن ها نداریم و درباره آن ها نشنیدیم.
کد خبر: ۹۶۶۷۰۱۸
|
۲۱ بهمن ۱۴۰۳ - ۱۰:۴۵
 


به گزارش سرویس خبری بسیج جامعه زنان-خبرگزاری بسیج، رقیه غلامی؛ 
تبریز مهد عشق است و هنر، مهد غیرت و آزادگی، دیار عالمان و سرداران، زادگاه مردان بزرگ و شیرزنان. شیر زنانی از دوران مشروطه چون زینب پاشا گرفته تا حال حاضر که در عرصه های مختلف خوش درخشیدند همچون بانوان مبارز پیش از انقلاب، پرستار و امدادگر دوران دفاع مقدس چون زهرا حسین زاده و بانوان توانمند دوران کنونی در عرصه علم چون سودابه داوران و در عرصه فرهنگ ایثار چون معصومه سپری و دلارام شمس.

همه این بانوان که تنها نام تنی چند از آن ها برده شد امروز سرآمد روزگار تبریز هستند ولی چندان نامی از آن ها در جامعه برده نمی شود هر چند نام مردان مرد روزگار هم هر ازگاهی، مناسبتی و توسط نهادهای خاصی یاد و گرامی داشته می شود.

اما در میان همه مردان مرد این کهن شهر تبریز، دیار فخر و غرور و شیرزنان این سرزمین عشق و دلدادگی، دخترانی بودند چون پنجه آفتاب که از دبیرستان راهی میدان جنگ شدند که جزء عده ای انگشت شمار از ما، اطلاعی از آن ها نداریم و درباره آن ها نشنیدیم.

دختران دانش آموزی که پیش از انقلاب هریک به نحوی در جریان مبارزات انقلاب حرکت خود را از نگهبانی دادن برای چاپ اعلامیه، حضور در تظاهرات و همراهی پدر در تبعید، آغاز کردند.

خانم خدیجه افشرده یکی از همین دختران دانش آموز بود که وقتی دوم دبیرستان درس می خواند همراه مردم تا آبرسان در تظاهرات بود و پس از پیروزی انقلاب به توصیه شهید آیت الله مدنی امدادگری فرا گرفت و در بیمارستان ها به یاری پرستاران در مداوای مجروحان شتافت.

اما کارش به اینجا ختم نشد و پیش از آغاز عملیات آزادسازی خرمشهر با ۴۰ نفر از بانوان امدادگر تبریز راهی آبادان شد تا مشق دلدادگی و ایثار خود را در نقاهت گاه های مجروحان و زیر آتش توپ و تانک دشمن بنگارد.

چنان مصمم به رفتن بود که حتی عروسی برادرش مانع رفتنش نشد و با بدرقه پدر تبریز را از راه آهن به سمت آبادان ترک گفت و رفت اما وقتی پس از ۴۰ روز بازگشت اسطوره ای برای خانواده، فامیل و مردم شده بود.

صدیقه صارمی دیگر دختر دانش آموز راه یافته به آزمون عشق و ایثار بود که دروس دلدادگی خود را از پیش از انقلاب انتخاب کرده و به بهانه داشتن زخم در سرش نگذاشته بود روسری از سرش بردارند و در قیام ۲۹ بهمن تبریز همراه مردم مقابل ماموران رژیم پهلوی سینه سپر کرده بود طوری که با باتوم ماموران پا به فرار گذاشته و در جوی آب مخفی و پس از ساعت ها خود را به خانه رسانده بود.

صارمی پس از پیروزی انقلاب نیز در برابر گروه های مجاهدین خلق در مدرسه ایستاده و به تبیین مواضع آن ها پرداخته و در کنار آن دوره های امداد را فرا گرفته بود و با اعلام نیاز به امدادگر در جبهه باز هم کفش های کتانی اش را پوشید و راهی آبادان شهر مقاوم زیر آتش دشمن شد و در بیمارستان جندی شاپور آبادان و نقاهتگاه نزدیک آن همزمان با عملیات آزادسازی خرمشهر فعالیت کرد و پس از آن نیز در عملیات های خیبر، بدر، کربلای ۵ و ... نیز راهی مناطق عملیاتی برای کمک به محرومان شد.

زینب وطن دوست دختر دانش آموز دیگر دبیرستانی بود که تجربه فعالیت های انقلابی اش به تبعید پدرش به جیرفت که روحانی بود و حضور در تظاهراتش برمی گشت ولی این دختر با عزمی که داشت وصیت نامه اش را نوشت و به پدرش داد و راهی کردستان این منطقه پر خطر جنگ شد طوری که بخشی را با هلی کوپتر همراه خانواده فرمانده ارتش سردشت طی کرد.

کارش کمک به مجروحان بیمارستان امام خمینی(ره) سردشت با توجه به سابقه امدادگری اش در بیمارستان های تبریز و دایر کردن نمایشگاه و تبیین مفاهیم و اهداف انقلاب بود چنانکه وقتی وارد مسجد شده و به ایراد مقاله می پردازد ماموستای روستا اعتراض می کند که مگر مسجد جای دختر است.

مدت ها در آن روستا و منطقه می ماند و تجربه های پر خطری را در دل حوادثی که منافقان ایجاد می کردند کسب می کند.

محبوبه هاشمی دیگر دختر جوان تبریزی بود که در زمان انقلاب به برادر و دایی خود در چاپ اعلامیه با نگهبانی دادن کمک می کند و با پیروزی انقلاب به عنوان پرستار تحصیل کرده مشغول به کار می شود و در همان سال ها ازدواج می کند.

این پرستار جوان خاطرات بسیاری از رزمندگان، شهید باکری و عیادت آن شهید از مجروحان بستری در بیمارستان طالقانی تبریز دارد ولی خاطرات او به این بیمارستان ختم نمی شود و در کردستان اوج می گیرد به طوری که در عشق به خدمت سر از پا نمی شناسد و با وجود بارداری همچنان پای کار است و زمانی که دخترش به دنیا می آید تنها یک ماه استراحت کرده و به کردستان برمی گردد و دخترش را به دست مادر می سپارد.

اعظم دانش از دختران تبریزی دیگری است که تجربه انقلابی گری اش به حضورش در  تطاهرات برمی گردد که بارها از اسکو با دیگر دوستان و همشهریان خود به تبریز آمده بود.

با آغاز جنگ و گذراندن دوره های آموزشی بسیج به عنوان مربی آموزشی در سپاه فعالیت می کند و با اعزام بانوان به جبهه او نیز راهی آبادان می شود و در نقاهتگاه مجروحان به یاری پرستاران می پردازد و گاهی کمک حال آشپزها می شود و گاهی هم در شتشوی ملافه رزمندگان کمک می کند.

بصیره پورنعیمی دختر دانش آموز دیگری از تبریز بود که زمان انقلاب مخفیانه اعلامیه های امام را جابجا می کرد و پس از پیروزی انقلاب هم در مسجد فعالیت های خود را ادامه می دهد و با آغاز جنگ دوره امدادگری را ضربتی 25 روزه طی می کند.

پس از مدتی فعالیت در بیمارستان سینا و امام، به سرپرستی شهید شفیع زاده عازم اهواز برای امدادگری می شود و پیش از عملیات بیت المقدس و آزادسازی خرمشهر در جندی شاپور اهواز در نقاهتگاهی برای رسیدگی به مجروحان و امور مربوط به آن ها فعالیت می کند.

آری این دختران تنها نمونه ای چند از جامعه بانوان تبریزی فعال در عرصه انقلاب و دفاع مقدس هستند که تاکنون نامی از آن ها نیامده و یا بسیار اندک گفته شده است.

اکنون نیز دختران تبریز این مهد عشق و هنر در عرصه های مختلف خوب بالیدند و خوش می درخشند گاهی نامی از آن ها برده می شود و گاهی نه، چنان که اهالی رسانه جزو مظلوم ترین آن‌ها هستند.

دختران رسانه ای که تاریخ ارزشمندمان را از کوچه پس کوچه های تاریخ ورق می زنند و در تولیدات رسانه ای خود می نگارند و گاهی هم دستی بر آتش در کارهای خیر در کمک به افراد بی بضاعت دارند.

 آری دختران تبریز از گذشته تاکنون پنجه آفتاب هستند حتی اگر کسی آن ها را نشناسد و نامی از آن ها نبرد و من هم نامی از آن ها به تعمد نمی آورم تا مبادا نام یکی از آن ها از قلم بیفتد.

 

ارسال نظرات
پر بیننده ها
آخرین اخبار