شب های قدر، خوشبختیِ دنیا و آخرت را از خُدا بخواهیم
به گزارش خبرگزاری بسیج از کرج، الناز رحمت نژاد: برای ما خبرنگارها کم پیش میآید از مراسم های معنوی فیض کامل را ببریم! چون باید حواسمان هم به نوشتن باشد، هم حالِ خودمان.
دلم خواست امشب ننویسم! فقط از مراسمِ شبِ قدر فیض ببرم.
واردِ هیئت انصارالامام و حرم مطهر شهدای گمنام که شدم، بغضی گلویم را گرفت و اشکی در چَشمانم حلقه زد.
دیدم مگر می شود از این حِس و حال و هوا ننوشت؟ مگر می شود از حضور مردم با سلایق مختلف و پوشش های مختلف کنار هم ننوشت؟ به نظرم هیئت ها و مراسمات مذهبی تنها جایی هستند که آدم ها با تمام سلایق مختلف در کنارِ هَم حضور دارند و این حضور خَطِ بَطلانی است بر سوء استفاده ها و تفرقه افکنی های دشمن و به قولِ آقا دل، متعلق به این جبهه است؛ جان، دلباخته به این اهداف و آرمانهاست.
مناجاتم کنار مزار شهدا تمام شد و تصمیم گرفتم نماز مغرب و عشاء را هم همانجا بخوانم.
کنارم خانمی بود که پوشِشَش مثل من نبود! جهت قبله را از او سوال کردم و تانگاهَش افتاد به من گفت:"التماس دعا"
لبخندی زدم:" محتاجیم به دعا"
چند ثانیه ای نگاهش کردم و بعد سوال کردم: "می دونید کی تنبَلِ ؟ کی تنبَل تر؟"
بدون اینکه مهلت بدهم پاسخ بدهد، اضافه کردم:" اونی که می گه التماسِ دعا تنبَلِ، اونی که می گه محتاجیم به دعا تنبَل تر!"
هر دو خندیدیم و من گفتم:" حالا شما تنبلی و من تنبل تر"
خانم گفت:" چشم دعا می کنم. اینو بدون هیچ کس تو زندگیش بی مشکل نیست. همه ما مشکل داریم و محتاجیم به دعایِ همدیگه،" اینجای صحبتش را با خنده گفت، انگار که به تنبل و تنبل تر فکر می کرد.
مشغول نماز شدم. اما از آنجایی که عادت داریم حین نماز فکرمان به هزار جا برود، به این فکر می کردم که افرادی که از لحاظ پوشش کمی با ما متفاوت هستند، یا افرادی که شاید هر هفته هیئت نروند، وقتی مزار شهدا می آیند و هیئت می روند چه دعایی می خوانند؟ زیارت عاشورا یا دعای توسل ؟ شاید حدیث کساء یا شاید هم زیارت آل یس
در فکر این بودم که این خانم چه می خواند، نمازم تمام شد. خدایا ببخشیدی گفتم و کمی سرم را نزدیک کتابی که در دست خانم بود و مشغول خواندن بود، بردم. دیدم نه عاشورا است و نه توسل، زیارت آل یس هم نیست، بلکه سوره مبارکه انعام است.
عکس شهیدان مهدی سلیمانی، اصغر یزدان پناه و کمال دانشمندی رو به رویم، به دیوار نصب شده بودند.
خیره به عکس شهدا بودم که صدایِ دعایِ فرج به گوشم رسید و شروع کردم زمزمه و تکرار کردن دعا. یا صاحب الزمان های بعد از دعا عجیب به دلم نشسته بود و کمی بلند تر از دعا زمزمهشان می کردم.
دلم می خواست ساعت ها همانجا بنشینم و به عکس شهدا خیره بشوم، اما نمی شد، فراز اول دعای جوشن کبیر،" اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ ..." من را از جا بلندم کرد و کشاندم سمت هیئت.
تا با خادم های قد و نیم قد سلام و احوال پرسی کنم و برسم داخل هیئت، جوشن کبیر رسیده بود فراز ۱۰،" یَا سَاتِرَ كُلِّ مَعْیُوبٍ یَا مَلْجَأَ كُلِّ مَطْرُودٍ ..."
کوله پُشتی و بار و بَندیلَم را کناری گذاشتم و نشستم. مفاتیح را از داخل کوله برداشتم و باز کردم:" اَللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ، امشب با هر هزار نام زیبایت صدایت می کنم"
گوشی ام را برداشتم و به همکاران پیام دادم: هیئت انصار الامام هستم، ان شاء الله گزارش توصیفی می نویسم و سعی می کنم سحر نوزدم رمضان همزمان با ضربت خوردن امام علی(ع) منتشر بشه."
تا اینجا را پیامک می کنم و از اینجا به بعد را در دِلِ خودم می گویم: "اگر حضرت علی(ع) در سحر نوزدهم رمضان ضربت نخورده بود، می شد کلمات بیشتری بگوید، امشب دوست دارم فقط برای کلماتی گریه کنم که می شد از او مانده باشد، اما نماند. من چه قدر خودخواهم! گریه هم که می کنم، برای لذت هایی است که از دست داده ام."
بچه ها دورِ ویدئو پروژکتور حلقه زده اند و با صدای بلند جوشن کبیر می خوانند، حالا رسیده ایم به فراز ۵۴،" یَا رَبَّ النَّبِیِّینَ وَ الْأَبْرَارِ یَا رَبَّ الصِّدِّیقِینَ وَ الْأَخْیَارِ یَا رَبَّ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ یَا رَبَّ الصِّغَارِ وَ الْكِبَارِ"
مشغول خواندن فراز ۵۴ بودم که یک دختربچه شاید چهار پنج ساله حواس من را پَرتِ خودش کرد! با دیدنِ روسری ای که لبنانی بسته بود و لباسِ بلندی که تا روی پایش پوشیده بود و از روی آن چادر سر کرده بود، دلم ضعف رفت! آنقدر ضعف رفت که گفتم:" تو چه قدر ماهی می شه بیای بغلم ؟" و خودش را پرت کرد بغلم و من هم محکم بغلش کردم:" اجازه می دی ازت عکس بگیرم ؟" گفت:" نه" گفتم:" چرا؟" گفت:" نه دیگه خاله خجالت می کشم." نگاهش کردم و گفتم:" تو چه قدر نازی آخه، خودت نازی، چادرت نازِ ، اسمت چیه ؟" دختر بچه هم خیره شده بود به من، خیره به چیِ من، نمی دانم! که گفت:" اسمم زینبِ ،" بوسیدمش و گفتم:" اسمت هم نازِ خاله،" از بغلم بلند شد و بای بای کُنان بدون اینکه کسی کاری به کارش داشته باشد از این سر هیئت می رفت آن سر هیئت و بازی می کرد. بعضی ها مثل من دلشان ضعف می رفت و زینب کوچولو را می گرفتند بغلشان.
رسیده بودیم فراز ۷۴، یا مَن هو قاض بلا حَیف، یا من هو ربُّ بلا وزِیزٌ بِلا ذُلٍّ یَا مَنْ هُوَ غَنِیٌّ بِلا فَقْرٍ یَا مَنْ هُوَ مَلِكٌ بِلا عَزْلٍ یَا مَنْ هُوَ مَوْصُوفٌ بِلا شَبِیهٍ، صدایِ سبحانک یا لا اله الا انت، الغوث الغوث خلصنا من النار یا ربِ جمعیت بلند شد.
مشغولِ فراز ۷۶ بودم که دیدم یک دختر بچه ای کنارم ایستاده و رو به من دالی می کند، سرم را چرخاندم دیدم زینب کوچولو است. خنده ام گرفته بود، نه تنها من، حتی خانم های اطراف.
چَشم از زمزمه کردن دعا از رویِ ویدئو پروژکتور برمی دارم و سرم را پایین میاندازم و عُمرِ یکساله ام را که برانداز میکنم، هیچ نقطه روشنی برای دریافت کرامت خُدا در آن نمی بینم!
امّا در عوض مهربانی یکساله خُدا را که مُرور می کنم دلم به لیله القدرش قُرص می شود.
سالهاست که رسمِ میانِ من و خُدا همین بوده است. من یک سال را خَراب کرده ام و خُدا سالِ بعدم را به نیکوترین تقدیر نوشته است.
فراز های پایانی دعا هستیم.اشک هایِ رویِ صورتم را پاک می کنم: چه رازی است؟ میان خُدا و اسمِ رحمانَش، که خُدا از هر چه بگذرد، مِهر پاشیدن بر بندگانش را رها نمی کند! اصلا خُدا تنها ثروتِ قابلِ شمارش من است و من به انتظار سهم بیشتری از خُدا، گوشه سُفره رمضان را رها نکرده ام. خُدا جان لیله القدر من را به طوفانی از مِهرت تکان بده ، یا رحمانُ، یا رحمانُ یا رحمان.
حجت الاسلام والمسلمین محمد رضا تویسر کانی، سخنرانی اش را با شب های قدر، شب شادی و سرور، امیدواری، پیروزی، رستگاری، شکست شیطان، فتح و نصرت الهی است، شروع می شود و با قرائت "انا انزلناه فی لیله القدر"، شبِ قدر، شبِ تولد قرآن است ادامه می دهد: من امشب هیئت نیامدم گریه کنم و حالت های خاص داشته باشم! آمده ام خوشبختیِ دنیا و آخرت را از خُدا بخواهم.
حجت الاسلام والمسلمین تویسرکانی با بیان اینکه خُدا آدرسِ خوشبختی را داده، سوال می کند: آیا کسی می داند آدرسِ این خوشبختی کجاست؟
خودش پاسخ می دهد: از بین ۱۱۴ سوره در قرآن، در یک سوره آدرسِ خوشبختی آمده! من این سوره را به شما امشب معرفی می کنم، اما قول بدهیم دست از این سوره بَر نداریم. با سوره دوست، رفیق و همدم بشویم. رانندگی می کنیم، بخوانیم. غذا می خوریم، بخوانیم. مطالعه می کنیم، بخوانیم.
آقای سخنران، مقبولیت بین مردم و موفقیت در دنیا و آخرت را از آثار این سوره ذکر می کند: این سوره، سوره الشمس است. خُدا در این سوره ۱۱ بار قسم خورده است: "وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَاوَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَاوَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا..."، به تَک تَک ما قسم خورده است:" وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا، قسم به نَفس، جان و حقیقت آدمی"،
حاج آقا می گوید: خُب خُدا چرا ۱۱ بار در این سوره قسم خورده است؟ آنقدر ما را عزیز می داند که به جانِ ما هم قسم خورده است. فکر می کنید چرا؟
حجت الاسلام والمسلمین تویسرکانی مطرح می کند: فَأَلْهَمَهَا، خُدا می گوید حقیقتی در وجود شما قرار دادم، الهام کردم. دقت کنید وجودِ ما صاف و پاک نیست بلکه مکتوب الهی است. کسی نمی تواند نابود و دفنش کند. چنانچه امیرمومنان می فرمایند: اولیاء و انبیاء آمده اند تا گرد و غبارها را پاک کنند. خُدا می گوید: فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا، فجور و تقوا را در وجود شما قرار دادم. فجور یعنی پرده دَری. خُدا بین من و اعمال حرام پرده قرار داده است. کسی که مرتکب گناه می شود پَرده را کنار گذاشته و دَریده است.
با" این را باید از خدا بخواهیمِ "حاج آقا تویسرکانی حواسم را جمع تر می کنم تا ببینم از خدا چه باید بخواهیم؟ در پیروی از هوا و امیالمان خیلی با قدرت عمل می کنیم. کسی خوشبخت است که جلو میل، هوا و هوسش مقاومت کند. امشب باید این را از خدا بخواهیم. انسان ها دو دسته هستند، در برابر هوا و هوس یا مقاومت می کنند یا نمی کنند، اگر به این قدرت دست پیدا کنیم به عصمت می رسیم. البته که همه ما معصوم هستیم. ما قصد کشتن، دزدیدن و خیانت نداریم، پس نسبت به این گناه ها معصوم هستیم و باید این عصمت را توسعه بدهیم.
چراغ ها خاموش شده است، الهی العفو، یا ارحمن الراحمین و صلی الله علیک یا اباعبدالله... حجت الاسلام والمسلمین و مردم بلند است.
با قرائت:" اَللّهُمَّ بِحَقِّ هذَا الْقُرْآنِ وَ بِحَقِّ مَنْ اَرْسَلْتَهُ بِهِ وَ بِحَقِّ کُلِّ مُؤْمِنٍ مَدَحْتَهُ فیهِ وَ بِحَقِّکَ عَلَیْهِمْ" دست از تایپ می کشم، گوشی را داخِلِ کوله پُشتی می گذارم و می روم قرآن سر بگیرم.
انتهای پیام/ ر