۱۳ / تير / ۱۴۰۴ - 04 July 2025
22:04
کد خبر : 9421707
۲۳:۲۷

۱۴۰۰/۱۲/۲۶

"وتوبهانه الهام این غزلهائی"

ندیدمت، که بگویم:چقدر زیبائی

نیامدی که  ببینم ، شبیه زهرائی

 

برای دیدنِ رویت،زخواب برخیزم

نوید آمدنت ، کی دهد، دل آرائی

 

دلم هوایِ تو دارد ، بیا که دلتنگم

توخویش آگهی ازراه ورسمِ شیدائی

 

نظر بلند تر از تو ، نمی شود پیدا

بگویمت:تو همیشه ، عزیزِ دلهائی

 

غَزَل برایِ سرودن،بهانه می خواهد

و تو بهانه ی الهامِ این غزل ها ئی

 

ندیده، عاشقِ چشمِ خمارِتو شده ام

دلم شکست،بگو:پس چرانمی آئی؟

 

تو از قبیله ی نیکا نِ ر و زگارانی

تو از قبیله ی عشقی،امیرِ تقوائی

 

دلم خوش است،توهستی،به زیرِبیرقِ تو

کشیده ام نفس و،زنده ام اهورائی

 

بیا  قسم دهمت ، جانِ مادرت زهرا

بیا بیا ، که ببینم ،  چقد ر ز یبا ئی

 

"فرائی"ازنفس افتاده،ازملالِ فراق

نمانده است دگر، ذرّه ای شکیبائی

 

سروده  " عبدالمجید فرائی "

 

 

 

 


گزارش خطا
ارسال نظرات شما
x

عضو کانال روبیکا ما شوید