خبرگزاری بسیج در قزوین: تو گویی این داستان از ما میخواهد که به همه ابعاد وجودیمان عمیقاً فکر کنیم. منصفانه هم که فکر کنیم میبینیم که چقدر نیاز داشتیم به خودمان برگردیم و بقول مولانا که زیبا ما را به این خانهتکانی فکری دعوت میکند، از خود بپرسیم : از کجا آمدهام؟
شاید برای ما که از جبهههای درگیری در جنگ جهانی اول دور بودهایم و یک قرن پس از پایان آن زندگی میکنیم دور از ذهن باشد که فضای زندگیمان چقدر تحت تأثیر این جنگ شکل گرفته است.
واقعیت این هست که اغلب ما، یعنی هرکداممان که در ساختمانهایی مکعبیشکل، چندطبقه، با واحدهایی روی هم و راهپلههای مرکزی اقامت و یا رفتوآمد داریم، در واقع دچار تبعات جنگ جهانی اول شدهایم! اما این روزها واژه ای به نام "ویروس کرونا" به کلمهای کلیدی و نقل تمامی محافل تبدیل شده است. مردم، فضاهای مجازی و رسانه ها، در هر ثانیه آخرین اخبار مربوط به این بیماری را با هم به اشتراک میگذارند و همه و همه به اتفاق منتظر اخباری جدید، چه خوب یا بد دربارهی این بیماری هستند. از طرفی کرونا ما را محکوم به حبس خانگی کرده؛ اتفاقی که شاید هیچ کداممان تا به امروز در زندگی تجربه اش نکرده¬ایم. در اين روزهاي كرونايي، حاضريم برای چند ساعتي هم که شده در اتومبيل بنشينيم، چرا که ديگر طاقت خانه ماندن را نداريم. اما بیایید طور دیگری به این موضوع بنگریم!
ویروس کرونا، فقط آزمون آلودگی و رستگی، مرگ و زندگی نیست، به نوعی آزمون نمود انسانیت و خودشیفتگی هم هست. همهگیری ویروس کرونا به نوعی تبدیل به آزمون انسانیت شد، جوامع ما بیش از پیش متحد شدند، کمک های مردمی بیشتر شد و وجوه مردمی برای کمک به نیازمندان به میزان قابل توجهی افزایش پیدا کرد.
بسیاری دیگر به صورت داوطلبانه برای کمک به سوی نیازمندان و بیماران شتافتند. ماموریت خداپسندانه و عام¬المنفعه مسلمانان مراکز اسلامی و روحانیت به بسیاری از انسان ها کمک کرد تا سلامت خود را حفظ کنند و از دوران سخت بیماری هرچند با مشکلات عدیده، اما به سلامت عبور کنند.
جدای از بحث الهی بودن یا انسانی بودن خلق این ویروس، نمیتوان کتمان کرد این روزها کرونا به طرز خاص و مشخصی، حوزه رفتار و اخلاق انسان و نیز اعتقادات او را در جای جای این کره خاکی تحتتأثیر خود قرار داده و ناخودآگاه تمام صفحات حقیقی و مجازی بشر در این زمینه را سرشار از دیدگاههای عمیق و جالبی درباره این مقوله کرده است. مباحثی مانند حس نوع دوستی، احساس مسئولیت فردی و اجتماعی، اصل همکاری و کارگروهی، فعالیتهای خیرخواهانه و انسان دوستانه، گذشت و فداکاری، قدرت مورد ادعای نوع بشر و قدرت اصیل و تمام نشدنی حاکم بر نظام هستی؛ همه را مانند سرودی همگانی، جور دیگری برایمان زنده کرد و از لابلای زندگیهای روزمره ما بیرون کشید.
در سکوت خود فریاد میزند که بالاخره در نهانِ بشر، نوعی اعتقاد به پایانپذیر بودن این دنیا وجود دارد هر چند که اقرار نمیکرده و اکنون دنبال زندگی است که باید میکرد و آن را آنگونه که باید نزیسته است. یعنی هراسان به دنبال اصلِ معنایِ زندگی، در حال جُستن و امید به یافتن است.
تو گویی این داستان از ما میخواهد که به همه ابعاد وجودیمان عمیقاً فکر کنیم. منصفانه هم که فکر کنیم میبینیم که چقدر نیاز داشتیم به خودمان برگردیم و بقول مولانا که زیبا ما را به این خانهتکانی فکری دعوت میکند، از خود بپرسیم : از کجا آمدهام؟ آمدنم بهر چه بود؟ آری! میتوان کرونا را در کنار همه خاطرات بدی که برایمان بجا گذاشته یا خواهد گذاشت، تابلوی برگشت به خویش هم تفسیر کرد. میشود در دل سختیها و بدیها، خوشیها و خوبیها را هم یافت. «ان مع العسر یسرا».
در این بازده زمانی که بشر عاجزانه به ناتوانی خود در مهار این بیماری در زمان درست اعتراف کرده و بیماری در زمانی بسیار کوتاه بخش بسیار بزرگی از مردم جهان را درگیر خود کرده است، نیاز داریم به اصل خود بازگردیم. «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا». این فطرت بشر است که در بزنگاههای سخت و تمام گیرِ حیات، به مبدأ قدرت بازگشته و از قدرت لایزال خداوند کمک بگیرد و آن را بهترین و امن¬ترین و تنهاترین پناهگاه خود بداند و به دیگر زبان، بشر ناخواسته به ذات و فطرت خود برمیگردد، چرا که او زنده است و در طلبِ زندگی.همان زندگیای که ترکیبی است از تلاش، امید، هدف و معنویت.
انگار کرونا و روزهایی که با آن سپری میکنیم، آمدهاند تا باورهایت به خود، خدا، خلق و هستی را به شکلی کاملاً منضبط، مرتب کند. رابطهات را با مؤلفههای مذکور تبیین و اصلاح کند و شاید از تو انسانی دیگر بسازد. شاید، و حالا قرار است این بشرِ تغییر یافته از جهانِ پیشا کرونا، به جهانِ پسا کرونا منتقل شود. فکر نمیکنید زندگی در کنار او، طعمی دیگر بدهد؟ باید بپذیریم که اگر ویروس کرونا، انسان را بکُشد، انسانیت را هرگز نتواند...
در دل من چیزی است مثل یک بیشه نور، مثل خواب دم صبح و چنان بی تابم که دلم میخواهد بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه دورها آوایی است که مرا می خواند...
به پایان آمد این دفتر....
زهرا متولی
کارشناس ارشد معماری