طولی نکشید که «عثمان فرشته» از سوی سردار شهید «محمد بروجردی» به سمتِ مسئول گروه ضربت سپاه در استان کرمانشاه درآمد؛ بعد از مدتی به «پاوه» انتقال یافت و فرماندهی سپاه آنجا را پذیرفت.
به گزارش خبرگزاری بسیج از کردستان، «عثمان فرشته» در روز دوم اسفندماه سال ۱۳۳۲ در روستای «دله مرز» از توابع شهرستان مریوان به دنیا آمد. به دلیل آنکه خانواده او از امکانات مالی مساعدی برخوردار نبود، موفق نشد بیشتر از چند سال درس بخواند و مجبور شد در سن نوجوانی کنار پدر و برادر بزرگتر خود کار کند تا بتواند مخارج زندگی را تأمین کند. در سال ۱۳۵۱ به خدمت سربازی رفت و در باشگاه افسران قوچان مشغول خدمت شد. یک سال بعد و در سال ۱۳۵۲ پدر خود را از دست داد.
خدمت سربازی را که تمام کرد، به اهواز رفت و در یک شرکت مشغول کار شد. آن موقع همزمان با مبارزات مردم علیه حکومت شاه بود. در همان جا بود که به جمع حامیان انقلاب پیوست و در حد توان خود برای به ثمر رسیدن آن تلاش کرد.
مبارزات او به شرکت در راهپیمایی و اعتراضات خیابانی محدود نمیشد. او از درآمد خود یک قبضه تفنگ «بِرنو» خرید و در کنار تعدادی از مردم ستمدیده با عُمال رژیم پهلوی جنگید. آنها با یاری همدیگر، شهربانی رژیم شاه را در شهرستان مریوان محاصره کردند و بعد از چند دقیقه آن را به تصرف خود درآوردند. در این حادثه شهید «عبدالله طرطوسی» هم حضور داشت.
بعد از پیروزی شکوهمندانه انقلاب اسلامی به روستای «دله مرز» مراجعه کرد و مدتی در آنجا ماند.
مسئولیتهای عثمان
بعد از آن به خاطر حضور نیروهای ضدانقلاب و مزاحمتهایی که آنها برای مردم و کشور ایجاد میکردند؛ به عضویت سپاه درآمد و اقدامات شایستهایی در مبارزه با ضدانقلاب از خود نشان داد. طولی نکشید که از سوی سردار شهید «محمد بروجردی» به سمت مسئول گروه ضربت سپاه در استان کرمانشاه درآمد. بعد از مدتی به «پاوه» انتقال یافت و فرماندهی سپاه آنجا را پذیرفت.
مدتی در آنجا بود و بعد از پاکسازی منطقه پاوه به کردستان آمد و به سپاه «مریوان» پیوست. مدت دو ماه در روستاهای «تیش تی» و «شویشه» بود که به مریوان رفت و به سمت فرماندهی عملیات سپاه آنجا منصوب شد. او در آن سمت به پاکسازی روستاهای مریوان از لوث نیروهای ضدانقلاب پرداخت و موفق شد که با یاری همرزمان خود بسیاری از روستاها را از وجود ضدانقلاب پاکسازی کند و تعداد زیادی از نیروهای ضدانقلاب را به هلاکت برساند. او به هر روستایی که میرفت، ماهیت گروهکها را افشا میکرد و اهالی روستاها را برای پیوستن به سازمان پیشمرگان مسلمان کُرد دعوت میکرد، به طوری که تعداد زیادی از آنها دعوت شهید فرشته را پذیرفتند و در جمع مجاهدان نورعلیه ظلمت قرار گرفتند.
بعد از آنکه روستاهای مریوان پاکسازی شدند، از سوی فرمانده سازمان پیشمرگان مسلمان کُرد استان کردستان مأموریت یافت که به منطقه کامیاران برود و به پاکسازی آنجا هم اقدام کند. «فرشته» کامیاران را که مرکز اصلی تجمع گروه وابسته به دشمنان مردم ایران به نام «حزب دموکرات» بود، آزاد کرد و در همین راستا هم تعداد زیادی از آنها را به هلاکت رساند.
تا اینکه در تاریخ ۱۳۶۱/۳/۲۵ بر اثر انفجار گلوله توپ به شهادت رسید، از شهید فرشته یک فرزند پسر و یک فرزند دختر به یادگار مانده است. مزار مطهر شهید در روستای دله مرز است.
آنچه عثمان فرشته از خدا خواسته بود
وقتی که اسم شهید فرشته در میان کسانی که او را میشناختند و با او آشنایی داشتند آورده میشود، همه آنها به شجاعت و زیرکی او اعتراف میکنند. او بیش از اندازه شجاع و نترس بود؛ رفتار بسیار عجیبی داشت. از هیچ چیزی نمیترسید؛ میشد او را ضرب المثل شجاعت و جرأت دانست. یکی از همرزمان شهید میگوید: «یک روز به شوخی از او پرسیدم: کاک عثمان شما چه دعایی را با خود حمل میکنید که تیر دشمن به شما اصابت نمیکند؟» او در حالی که میخندید، گفت: «من از خدای خود خواستهام که به دست ضدانقلاب نیفتم و با تیر مستقیم آنها کشته نشوم.»
عثمان شجاعت را با خون و رگ خود عجین میکرد و ذرهای ترس و واهمه را در وجود خویش راه نمیداد. او علاوه بر شجاعت سرشاری که داشت تیرانداز ماهری هم بود. به گفته یکی از همرزمان شهید، او حتی یک سکه پولی را که در آسمان پرتاب میکردند هنوز به زمین نرسیده بود مورد هدف قرار میداد. نیروهای ضدانقلاب حتی از شنیدن نام «فرشته» به لرزه میافتادند. به طور یقین میتوان صلابتی را که به دست آورده بود حاصل شجاعت و از خود گذشتگی او دانست. شجاعتی که سرشار از اخلاص و بدون تظاهر بود. شجاعتی که توقع و ادعایی را در پی نداشت و شجاعتی که از مردانگی و غیرت آکنده بود.
با وضو به جنگ دشمن میرفت
وقتی که دستور عقب نشینی را دریافت میکرد، بسیار ناراحت میشد. او دوست داشت رو به دشمن باشد و کوچکترین ضعفی به دست دشمن ندهد. توکل عجیبی به خداوند داشت و در آغاز هر کاری «خدایا به امید تو میگفت.» به همرزمان خود توصیه میکرد که با وضو به درگیری بروند و در زمان درگیری آیت الکرسی بخوانند. قبل از پاکسازی روستاها به نیروهای خود گوشزد میکرد که مراقب مردم باشند و از کشتن افراد بیگناه دوری کنند.
با نیروهای ضدانقلاب بسیار قاطعانه رفتار میکرد و حتی کوچکترین حرکتی را که دلیل بر نرمش او در مقابل آنها باشد، انجام نمیداد. در تمام عملیاتها پیشتاز بود. با اینکه فرمانده بود، جلوتر از همه حرکت میکرد. سعی داشت به جای همه نیروها بجنگد و بیشترین ایثار و مردانگی را انجام دهد. او برای نیروهای غیربومی احترام بیشتری قائل میشد و آنها را «مهمانان عزیز» خطاب میکرد. بسیار بخشنده بود؛ به دلیل آنکه خود طعم تلخ فقر را چشیده بود، درد فقرا را میدانست و یکی از توصیههای مکرر خود را رسیدگی به محرومان و تهیدستان منطقه قرار میداد.
روایت شهادت
در تاریخ ۲۵ خرداد ۱۳۶۱ گروهی از همرزمان عثمان فرشته که در پایین کوهی به نام «تفین» قرار داشتند از طریق بیسیم با فرشته تماس میگیرند و موقعیت خود را خطرناک گزارش میدهند. عثمان فرشته بعد از یک ساعت در همان محل حاضر میشود و در پشت توپ ۱۰۶ که بر روی جیپ مخصوص قرار داشته است مستقر میشود. اما بعد از یک بارشلیک کردن به طرف قله کوه که مقر نیروهای ضدانقلاب بوده است؛ توپ گیر میکند و دیگر شلیک نمیکند. در این هنگام فرشته به پشت توپ میآید و زمانی که میخواهد نقص توپ را برطرف کند توپ عمل میکند و آتش آن شهید فرشته را در بر میگیرد و پیکر مطهر او را تکه تکه میکند.
روحش شاد و یادش گرامی.
انتهای پیام/7727
خدمت سربازی را که تمام کرد، به اهواز رفت و در یک شرکت مشغول کار شد. آن موقع همزمان با مبارزات مردم علیه حکومت شاه بود. در همان جا بود که به جمع حامیان انقلاب پیوست و در حد توان خود برای به ثمر رسیدن آن تلاش کرد.
مبارزات او به شرکت در راهپیمایی و اعتراضات خیابانی محدود نمیشد. او از درآمد خود یک قبضه تفنگ «بِرنو» خرید و در کنار تعدادی از مردم ستمدیده با عُمال رژیم پهلوی جنگید. آنها با یاری همدیگر، شهربانی رژیم شاه را در شهرستان مریوان محاصره کردند و بعد از چند دقیقه آن را به تصرف خود درآوردند. در این حادثه شهید «عبدالله طرطوسی» هم حضور داشت.
بعد از پیروزی شکوهمندانه انقلاب اسلامی به روستای «دله مرز» مراجعه کرد و مدتی در آنجا ماند.
مسئولیتهای عثمان
بعد از آن به خاطر حضور نیروهای ضدانقلاب و مزاحمتهایی که آنها برای مردم و کشور ایجاد میکردند؛ به عضویت سپاه درآمد و اقدامات شایستهایی در مبارزه با ضدانقلاب از خود نشان داد. طولی نکشید که از سوی سردار شهید «محمد بروجردی» به سمت مسئول گروه ضربت سپاه در استان کرمانشاه درآمد. بعد از مدتی به «پاوه» انتقال یافت و فرماندهی سپاه آنجا را پذیرفت.
مدتی در آنجا بود و بعد از پاکسازی منطقه پاوه به کردستان آمد و به سپاه «مریوان» پیوست. مدت دو ماه در روستاهای «تیش تی» و «شویشه» بود که به مریوان رفت و به سمت فرماندهی عملیات سپاه آنجا منصوب شد. او در آن سمت به پاکسازی روستاهای مریوان از لوث نیروهای ضدانقلاب پرداخت و موفق شد که با یاری همرزمان خود بسیاری از روستاها را از وجود ضدانقلاب پاکسازی کند و تعداد زیادی از نیروهای ضدانقلاب را به هلاکت برساند. او به هر روستایی که میرفت، ماهیت گروهکها را افشا میکرد و اهالی روستاها را برای پیوستن به سازمان پیشمرگان مسلمان کُرد دعوت میکرد، به طوری که تعداد زیادی از آنها دعوت شهید فرشته را پذیرفتند و در جمع مجاهدان نورعلیه ظلمت قرار گرفتند.
بعد از آنکه روستاهای مریوان پاکسازی شدند، از سوی فرمانده سازمان پیشمرگان مسلمان کُرد استان کردستان مأموریت یافت که به منطقه کامیاران برود و به پاکسازی آنجا هم اقدام کند. «فرشته» کامیاران را که مرکز اصلی تجمع گروه وابسته به دشمنان مردم ایران به نام «حزب دموکرات» بود، آزاد کرد و در همین راستا هم تعداد زیادی از آنها را به هلاکت رساند.
تا اینکه در تاریخ ۱۳۶۱/۳/۲۵ بر اثر انفجار گلوله توپ به شهادت رسید، از شهید فرشته یک فرزند پسر و یک فرزند دختر به یادگار مانده است. مزار مطهر شهید در روستای دله مرز است.
آنچه عثمان فرشته از خدا خواسته بود
وقتی که اسم شهید فرشته در میان کسانی که او را میشناختند و با او آشنایی داشتند آورده میشود، همه آنها به شجاعت و زیرکی او اعتراف میکنند. او بیش از اندازه شجاع و نترس بود؛ رفتار بسیار عجیبی داشت. از هیچ چیزی نمیترسید؛ میشد او را ضرب المثل شجاعت و جرأت دانست. یکی از همرزمان شهید میگوید: «یک روز به شوخی از او پرسیدم: کاک عثمان شما چه دعایی را با خود حمل میکنید که تیر دشمن به شما اصابت نمیکند؟» او در حالی که میخندید، گفت: «من از خدای خود خواستهام که به دست ضدانقلاب نیفتم و با تیر مستقیم آنها کشته نشوم.»
عثمان شجاعت را با خون و رگ خود عجین میکرد و ذرهای ترس و واهمه را در وجود خویش راه نمیداد. او علاوه بر شجاعت سرشاری که داشت تیرانداز ماهری هم بود. به گفته یکی از همرزمان شهید، او حتی یک سکه پولی را که در آسمان پرتاب میکردند هنوز به زمین نرسیده بود مورد هدف قرار میداد. نیروهای ضدانقلاب حتی از شنیدن نام «فرشته» به لرزه میافتادند. به طور یقین میتوان صلابتی را که به دست آورده بود حاصل شجاعت و از خود گذشتگی او دانست. شجاعتی که سرشار از اخلاص و بدون تظاهر بود. شجاعتی که توقع و ادعایی را در پی نداشت و شجاعتی که از مردانگی و غیرت آکنده بود.
با وضو به جنگ دشمن میرفت
وقتی که دستور عقب نشینی را دریافت میکرد، بسیار ناراحت میشد. او دوست داشت رو به دشمن باشد و کوچکترین ضعفی به دست دشمن ندهد. توکل عجیبی به خداوند داشت و در آغاز هر کاری «خدایا به امید تو میگفت.» به همرزمان خود توصیه میکرد که با وضو به درگیری بروند و در زمان درگیری آیت الکرسی بخوانند. قبل از پاکسازی روستاها به نیروهای خود گوشزد میکرد که مراقب مردم باشند و از کشتن افراد بیگناه دوری کنند.
با نیروهای ضدانقلاب بسیار قاطعانه رفتار میکرد و حتی کوچکترین حرکتی را که دلیل بر نرمش او در مقابل آنها باشد، انجام نمیداد. در تمام عملیاتها پیشتاز بود. با اینکه فرمانده بود، جلوتر از همه حرکت میکرد. سعی داشت به جای همه نیروها بجنگد و بیشترین ایثار و مردانگی را انجام دهد. او برای نیروهای غیربومی احترام بیشتری قائل میشد و آنها را «مهمانان عزیز» خطاب میکرد. بسیار بخشنده بود؛ به دلیل آنکه خود طعم تلخ فقر را چشیده بود، درد فقرا را میدانست و یکی از توصیههای مکرر خود را رسیدگی به محرومان و تهیدستان منطقه قرار میداد.
روایت شهادت
در تاریخ ۲۵ خرداد ۱۳۶۱ گروهی از همرزمان عثمان فرشته که در پایین کوهی به نام «تفین» قرار داشتند از طریق بیسیم با فرشته تماس میگیرند و موقعیت خود را خطرناک گزارش میدهند. عثمان فرشته بعد از یک ساعت در همان محل حاضر میشود و در پشت توپ ۱۰۶ که بر روی جیپ مخصوص قرار داشته است مستقر میشود. اما بعد از یک بارشلیک کردن به طرف قله کوه که مقر نیروهای ضدانقلاب بوده است؛ توپ گیر میکند و دیگر شلیک نمیکند. در این هنگام فرشته به پشت توپ میآید و زمانی که میخواهد نقص توپ را برطرف کند توپ عمل میکند و آتش آن شهید فرشته را در بر میگیرد و پیکر مطهر او را تکه تکه میکند.
روحش شاد و یادش گرامی.
انتهای پیام/7727
ارسال نظرات
غیرقابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۰
پر بیننده ها
آخرین اخبار